سلام دوستان من پسوورد ورود به وبلاگ رو گم کرده بودم خودتون بهتر میدونید برای چی
امروز اولین مطلب خودمو مینویسم
همه حرف های توی دلم , فقط اینها که با تو گفتم نیست
گاه چندین هزار جمله هنوز , همه حرف های آدم نیست
باورم می شود که بسته شده , همه ی آسمان آبی من
و کسی که تمام من شده بود , باورم می شود که کم کم نیست
شاید این گفتگوی دامنه دار , این قطار مسافر کلمات
در دل دره ها سکوت کند , با عبوراز پلی که محکم نیست
تازگی سنگ کوچکی شده ام که سر راه اشک را بسته
غم سیل از سرم گذشته ولی , سنگ کوچک شدن خودش غم نیست ؟
راستی شکل شیشه هم شده ام , نور در من شکست , می بینی ؟
سنگم و شیشه ام غم انگیزاست , هیچ چیزم شبیه آدم نیست
کاش ابری به وسعت دریا , آسمان را به حرف می آورد
تا ببینی که پشت این همه کوه , حرف های نگفتنی کم نیست .
سلام.خوبی ؟...
به من هم سر بزن...قربانت...
سلام مسعود جونم
هم اسمیمااا
بابا بالاخره توی این سایتا یه هم اسم توپ پیدا کردم
امیدوارم موفق باشیی داداش گلممم
به امید دیدار دوباره تو
موفق باشی
سلام... ای بابا خسته نباشی... خودتو گم نکنی یه وقت...مسعود جان اسم وبلاگت هم خوب شد...شعرت هم خیلی دلنشین بود..موفق باشی آقای آلزایمر خان