سلام دوستان این متنو از یک وبلاگ گرفتم
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من ازآرزوهای دورودراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبیر رویای نا دیده ای
تو نوری که بر سایه تابیدهای
تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای
تو یک خانه در کوچه زندگی
تو یک کوچه در شهرآزادگی
تو یک شهر در سر زمین حضور
تویی راز بودن به این سادگی
مرا با نگاهت به رویا ببر
مراتا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بی طپش در سراب
مرا تا تکاپوی دریا ببر
علیکم
مسعود جان سلام
خوبید؟
ممنونم از پیغامتون و لطفی که بمن دارید...ولی بی انصافی نداشتیما...من دیشب آمدم و پیغام گذاشتم براتون...باز هم پیشتون میام...
همیشه شاد و پیروز باشید.
راستی شعر خیلی قشنگی بودمرسی.