مرداب

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود توی یک جنگل دور سرد و تاریک مثل گور، زیر ریشه درختهای کوهنسال بلند که همه چیز به دست راه به خورشید نمی دادند که روی سینه  نرم علف مرداب سرد و سیاه خفته بود.

مرداب از قدیم و ندیم اونجا بود، اما با اون دل لبریز از خشم همیشه تنها بود.

عاقبت یه روز تموم حیونا جمع شدن

یکی گفت : بابا مرداب تنهاست، بهتره فکری بحالش بکنیم

پایه مرداب تو زمینه، شاید م واصه همینه ، تو دلش پر شده کنیه

قمری گفت : من براش قصه خورشید و می گم

شب پره بالاشو بر هم زد و گفت : منم از عشق بگوشش می خونم

قصه زهره و ناهید و می گم

لاک پشت چرت می زد.

همه با هم گفتن : چرا چیزی نمی گی پدر بزرگ ؟

آخه تو بزرگتری، حرف تو یک حجته.

لاک پشت آهی کشید و زیر لب خنده کرد

نرم و آروم سر شو بر توی لاک

هر چی بود، تجربه بیشتری داشت، عمری داشت و توی سرها سری داشت

می دونست هر سخن جایی داره، خیلی حرفا رو همون بهتره اصلا نزنی!

زبون نگه داری دل و به دریا نزنی.

اما باد بازی گوش، آروم، آروم قورید و گم شد تو فضا

که بابا ساده دل، آخه مرداب کجا ؟ عشق کجا ؟

دو تا کفتر تو هوا چرخ زنون، با هم اومدن پایین

بچه ها چه خبر جمع شدین ؟

همه با هم گفتن : صحبت تنهایی مرداب، بالها رو به هم زدن

که آهای همسایه ها، ما داریم میآیم از اون راههای دور

از توی شهر بلور، شهر زیبایی و نور

دونه از گل نیلوفر آبی رو آوردیم سوقات، برای جنگل پیر

حالا اونومی آریم، کنج مرداب می کاریم

صبحی بود، مرداب آروم دو تا چشمها شو گشود

این چی بود ؟ یه گل نازک و زیبا و سپید

روی سینش به نگاش می خندید.

تو گل مردابی، ن گل آفتابم.

گل آروم گفت زیر لب :

ریشه ام اینجاست چه کنم ؟ نمی تونم بکنم ؟

دو سه روزی که گذشت پرنده جمع شدن

تا واسه گل بخونند شبنم هم جمع شدن تا رو پر گل بمونن 
یهو مرداب کف آورد به روی لب ...!

خفه شین پرنده ها! متربه ای دور گرد بی نوا!

ای نسیم هرزه گرد، دیگه اینجا بر نگرد

گل فقط، ماله منه، ماله منه ...!

گل آروم پا شد نشست، پراشو وا کرد و بست

بغضی کرد و زیر لب با غم گفت :

شبا من می خوام مهتاب ببینم، روزا آفتاب ببینم.

گل باید حموم شبنم بگیره، گل بی شبنم میمیره

صبح باید به چه چه پرنده ها، پرا شو وا بکنه

تو آینه خورشید خود شو نگاه کنه

گل اگه شاد باشه، نفسش از قفس آزاد باشه

غنچه هاش بازمیشن، با تو هم راز میشن.

روی سینه ات یک گلستون می سازن، در تو هستی می سازن

من گل صحرایی نسیم به خدا            عاشق روسوایی نیستم به خدا

                                نمی خوام  قلبت  تنها   بزارم              نمی خوام  ریشمو  در  بیارم

اما تنهایی فقط مال خداست، گاهی هم باعث مرگ آدماست.

اما مرداب نمی خواست گلش آفتاب و مهتاب ببینه

حتی راضی نمی شه، چشماش گل بهم بره، مبادا اونا رو خواب ببینه!

حرف آورد به روی لب، کف هی بالا اومد اوج گرفت، موج گرفت

سینه اش از هم واشد، گل توی موجای تیره دیگه ناپیدا شد

وقتی داشت آروم آروم می رفت پایین،

به قازا تن داده بود، برگاشو بر چیده بود،

توی سینه اش یه دونه شبنم زیبای درشت خوابیده بود.

گل با شبنم خودش یه قل دو قل بازی می کرد.

به همین خودش رازی می کرد!

رو سینه اش یه دونه شبنم زیبای درشت خوابیده بود

 

نظرات 18 + ارسال نظر
parsa_8m_prometeh یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:02 ب.ظ http://www.webprometeh.com


از روزها و ماهاه و سالهاست که در یادم ستارگانی ساخته ام که حقیقی جلوه می کردند .. .. جنس شان از کاغذ بود و پارچه های رنگی ... که دیوار آسمان دلی را شاد میکرد ... دیوار که فرو ریخت ستارگان نیز فرو ریختند ... همانند شهاب هایی که زمین را نیلگون میکردند ... همانند نور سپید و کپک زده ای که نور نبودند ... دلم را و زخم کهنه سینه ام را از آماج درد اکنده کردند ......! مهرت افزون..شاد زی ..

اکانت یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:09 ب.ظ http://listofuser.blogsky.com

سلام
اگر با کار در اینترنت موافقید به ما سر بزنید و ساعتی 10 دلار به دست آورید.
به ما سر بزنید و وبلاگ خود را نیز در فهرست کاربران ثبت کنید.
به ما سر بزنید. ضرر نمی کنید.

مسعود یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:12 ب.ظ http://3tadoost.blogsky.com

سلام

خیلی قشنگ بود (:

saleh دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:11 ق.ظ http://www.salehoffline.com

nice man

ندا دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:58 ق.ظ http://miiadgah.blogsky.com

سلام
داستان جالبی بود.
موفق باشید.

~سحر~ دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:24 ب.ظ http://Saharam.Blogsky.com

سلام...با اجازه لینکتون رو در وبلاگ گذاشتم...خیلی خیلی کم پیش میاد با یک بار خوندن بلاگی لینک رو اضافه کنم...مرداب....

پروانه سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:33 ب.ظ http://www.kohbad.persianblog.com

سلام ـ قشنگ بود.

الماس سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:39 ب.ظ http://diamound.blogsky.com

سلام جالب بود موفق باشی
بیا پیشه ما بابای

دیونه سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:40 ب.ظ http://amir64.blogsky.com

only god can judge me

میناآلبالو چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:24 ق.ظ http://www.mina-albalooo.blogsky.com

آخی طفلی گله. خیلی قشنگ بود و دل نشین

مرسی به من سر میزنین

خداحافظ

پروانه چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:14 ب.ظ http://www.kohbad.persianblog.com

مرسی از حضور پرمهرت در وبلاگم. بازم بیا من منتظرم..... همین و بس!

فرینا پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:10 ب.ظ http://farinaaa.persianblog.com

سلام.ممنون که اومدین پیشم و ممنون از کامنت زیباتون.خوشحالم که با وبلاگتون اشنا شدم.راستی بقیه مطلب کامنتتون رو تو اپدیت ۱۶ خرداد خوندم.و باید بگم من این داستان رو نشنیده بودم ولی باهاتون موافقم خیلی زیبا بود.

عاشق جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:48 ق.ظ http://sorry.blogsky.com

زیبا بود ...
موفق باشی.

امیر- پاتوق جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:22 ب.ظ http://patogh.blogsky.com

سلام .
خیلی قشنگ بود .
مرسی .

یاس جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:16 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com/

سلام
خیلی جالب بود مخصوصا این :اما تنهایی فقط مال خداست، گاهی هم باعث مرگ آدماست.
... لذت بردم ... موفق باشی

حامد یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:34 ق.ظ http://www.arsenal1.persianblog.com

سلام.عجب وبلاگ باحالی داری مرداب باآن دل سنگش وآن گل زیبا که دل مرداب را به رحم آورد .وآن لاک پشت دانا عجب متن سنگینی نوشتی افرین بر تو . به مبلاگ من هم سر بزن منتظرم.

سحر سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:48 ب.ظ

خیلی زیبـــــا بــود ...

عاطفه چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ق.ظ

بس زمینت قشنگه............ بوووووووووووووووووووووووسسس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد