اگر یک روز فهمیدی که 1000 نفردلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم ! اگر یک روز فهمیدی که 100 نفردلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم ! اگر یک روز فهمیدی که 10 نفردلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم ! اگر یک روز فهمیدی که 1 نفردلشون برات تنگ شده بدون اون منم ! اگر یک روز فهمیدی که کسی دلش برات تنگ نشده بدون من مردم !!!
همه می گن که شیشه احساس نداره اما اما وقتی روی شیشه بخار گرفته نوشتم دوست دارم خیلی اروم اشک ریخت و گریه کرد!
در عرض یک دقیقه می شه یکی رو خورد کرد ... در عرض یک ساعت می شه کسی رو دوست داشت ... در عرض یک روز می شه عاشق شد ... ولی یه عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کنی
می گریم در اشک هایم تو را می بینم اشک هایم را پاک می کنم کسی تو را نبیند
دنیا وقتی زیباست که برای چشم باشه چشم وقتی زیباست که برای عشق باشه عشق وقتی زیباست که برای تو باشه تو وقتی زیبایی که برای من باشی...!!!
ازم پرسیدی منو بیشتر دوست داری یا زندگیت رو؟ گفتم زندگیم رو قهر کردی و رفتی ولی نمی دونستی که خودت همه زندگی منی
عشق رود زندگی دز جریان است. میاندیشکه با دیدن جویباری کوچک و با رسیدن به نخستین چشمه حقیر می شود عشق را شناخت
زمان بس کند می گذرد برای انان که در انتظارند بس تند می گذرد برای انان که می ترسند بس طولانی است برای انان که در اندوهند و بس کوتاه برای انان که سر خوشند اما ابدیست برای انها که عاشقند
مقدس ترین کلمه خداوند ... زیبا ترین کلمه عشق ... پر احساس ترین کلمه محبت ... پر معنی ترین کلمه نگاه ... عالی ترین کلمه دوستی ... تلخ ترین کلمه جدایی ... دردناک ترین کلمه خیانت ... بدترین کلمه تمسخر ... عاشقانه ترین کلمه ... تو !!!
گفتم تو شیرین منی ... گفتا تو فرهادی مگر؟... گفتم خرابت می شوم ... گفتا تو ابادی مگر؟ ... گفتم ندادی دل به من ... گفتا تو جان دادی مگر؟... گفتم از کویت می روم ... گفتا تو ازادی مگر؟ ...گفتم فراموشم نکن...گفتا تو در یادی مگر؟... گفتم خاموشم سال ها ... گفت تو فریادی مگر؟ ... گفتم که بر بادم مده ... گفتا نبر بادی مگر؟ ...
خیلی دوست دارم
من نه همیشه خوب تو، من نه بدم نه بدترین
نه از تو کم، نه بیش از این، نه اولین نه آخرین
نه از تبار شبنمم، نه از سلاله علف
من همگی سایه تو، تا شده بر روی زمین
بیخود تو بیخودیام، مستترین مست زمین
میکدههای بسته را، خسته نشسته در کمین
من نه به اندازه تو، من نه کم از قالب تو
من همه شعر و من غزل، صاحب شعری به یقین
غریبه تازه تو، صبح دروغین تو شد
در این طلوع بیحیا، زوال سایه را ببین
این چه شریک سفرهای که نان نداده دست تو
برای کوچ آخرت، اسب تو را نکرده زین
همسفر تازه تو، هرزه کوچههای شب
منتظر خسته تویی، بیخبر خانه نشین
ای تو تمام من من، با تو خودیتر از توام
بی تو درخت بیزمین، حلقه لخت بینگین
ساختم از مهر قلبی شیشه ای
بی ریا ساده بی آشفتگی
عشق نا گه کرد آنجا آشیان
کرد این گتخانه را ناگه خزان
برگهای گت به بادش در ربود
بار ظتمش ساقه ها را هم خمود
مرد ویران شد خزان شد عاقبت
گشت خالی قلب ما از عاطفت
حیلتی بر من کنون شد آشکار
تا گذارم قلب را پشت حصار
سلام
زیبا بود
تمام چیز هایی که می خواستم بگو رو داخت اون شعر گفتم
برادر کوچکت ایدن
سلام
مثل همیشه نوشته هات منو غافلگیر میکنه.
عالی بود.پر از حس قشنگ دوست داشتن!
جالب بودن
آفرین
اخر این پست خیلی بی مقدمه اون جمله رو گفتی خوشم اومد
سلام عزیز
امیدوارم خوب باشی و خوش
خیلی زیبا نوشتی
همینطور عکس باحالی گذاشتی
حالشو بردم
قربانت مژده