شهر تو

  • برسد به دست تو
  • من به شهر تو سفر کردم ، همین چند وقت پیش ، یه چیزی در حدود یکی دو سال نوری پیش یا شاید هم پس ، دقیقا یادم نیست .
  • من در شهر تو خیلی چیزها دیدم ، و همه آنها را هم در گوشه از کتاب قصه ام نوشتم . من در شهر تو :
  • من آدمهایی را دیدم که برای زنده ماندن ، جان می دادن !!!
  • اسبی را دیدم که می گفت : خودمونیم ، انسان حیوان نجیبیست !!!
  • خری را دیدم که ورود ممنوع می رفت !!!
  • مغازه ای را دیدم که روی سر درش نوشته بود : جوشکاری عدالت !!!
  • آدم خور متعصبی را دیدم که از گرسنه گی مرده بود !!!
  • تاجری را دیدم که زمان خرید و فروش می کرد ( امروز ) می خرید و ( فردا ) می فروخت !!!
  • کرکسی  را دیدم که جلوی خانه خود تابلو زده  بود ورود لاشخورها ممنوع !!!
  • من دختری را دیدم که پسر بود !!!
  • شهری را دیدم که مرده ها زنده ها را خاک می کردند !!! 
  • نوزادی را دیدم که با دیوان حافظ قنداق شده بود !!!
  • من ابلیسی را دیدم که دیگر هیچ تیری در خورجین برای پرتاب نداشت !!!
  • و من در آنجا تو را ندیدم .... !!!
  • باقی بقایت  

 

                                                                      بر گرفته از : خاله سحر

نظرات 13 + ارسال نظر
نوید .. پسر جنوب .. پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 05:43 ب.ظ http://ExE.BlogSky.Com

سلام مسعود جون خوبی ؟ انشالله که خوب و خوش و سلامت باشی ..!!‌ مطالب جالبی مینویسی .! قالب خوشگلب هم داریا...!! یه سری هم به من بزن..!!
آرزومند آرزوهایت نوید { پسر جنوب }

مژده جمعه 13 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 03:17 ب.ظ http://mojdeh-tanhaee.blogsky.com

سلام
امیدوارم خوب باشی
فقط میتونم بگم خیلی زیباست دیگه بیشتر از این زبانم برای
توصیف نوشته ات واژه ای پیدا نمی کند
قربانت مژده حقیر

من خودم و مسعود دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:18 ب.ظ http://3tadoost.blogsky.com

سلام
خیلی جالب بود (:

سیما سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 02:55 ب.ظ http://breda.persianblog.com

سلام عزیزم
وبلاگ قشنگی داری متاسفانه اسمت را هم نمی دونم تا خطابت کنم
اینو یادمون باشه که عشق اول راهه نه هدف . خوشحال میشم به من سر بزنی

~سحر~ سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 07:06 ب.ظ http://Saharam.Blogsky.com

من زنبوری رو دیدم که از گل قالی عسل برد!

حمید چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 12:29 ق.ظ http://fardaa.blogsky.com

سلام
عشق خیلی قشنگه . اما در زندگی واقعی عشق باید با تعقل در هم بیامیزه تا موثر باشه !
راستی بذار من هم یک جمله بگم :
من مردمانی را دیدم از عزراییل می هراسند ، اما خود سالهاست که مرده اند!
یا حق

صدر جمعه 20 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 06:23 ب.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام!
* موجی را دیدم که در ساحل ادعای ارتفاع می کرد!!
* ابری رادیدم که در کویر باریدن را تجربه می کرد!!
و ابلیسی را دیدم که خودش را کوچک نمی دانست....!!
متن جالبی بود!
موفق باشی
صدر

ندا شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:29 ب.ظ http://mordab.blogsky.com

عالی بید

احمد شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:53 ب.ظ http://neghab.blogsky.com

سلام
متن بسیاز زیبا و متنوعی بود...افرین
اره...همه ی اینهاای که گفتی درست...اما مهم اون بند اخره
موفق باشی

بهروز دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 05:48 ق.ظ http://www.behinoki.persianblog.com

نیومدی.....................................





دلم گرفت... دلم از دست تو زمانه گرفت... تو خیلی بی رحمی... خیلی... تو مگر اشکهای مرا نمی بینی؟...



تو مگر صدای ناله هایم را نمی شنوی؟...



تو مگر نمی دانی که تمام خواسته ی من یک دانه سیب است؟...



پس چرا این سیب را از من دریغ می کنی... چرا تا به باغ همسایه می روم که سیب را بچینم باغبان باید مرا ببیند؟...



چرا در باغچه ی خانه ی خودمان سیب نداریم...



چرا درخت های خانه ی کوچک پدر بزرگ همه چیز دارد جز یک سیب... دلم گرفت... تو زمانه بیرحمی... خیلی بی رحمی............

ندا سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:31 ب.ظ http://miiadgah.blogsky.com

سلام
خیلی عجیب بود.البته نه تو جامعه ما.
از نظر نوشتاری.یه کم گیج شدم!
خوش باشی!

گلسا پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 03:06 ب.ظ http://www.golsa.blogsky.com

خیلی متنوع بود به ۱۰۰ بار خوندنش می ارزید...
موفق باشی عزیز:*

امیر بایرنی یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 12:45 ق.ظ http://hood.blogsky.com

سلام

نثر زیبایی بود

استفاده کردیم

خوش باشی و بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد