انتظار

واژه غریبی است

واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست که با آن خو گرفتم

که چه سخت است انتظار

هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من

خواهم ماند تنها در انتظار تو

چرا نوشتم در برگ تنهاییم، برای تو، نمی دانم

شاید که روزی بخوانند بر تو، عشق مرا

می دانم روزی خواهی آمد، می دانم

گریان نمی مانم، برای ورودت، ای عشق

وقتی به یادت می افتم به یاد خاطرات

نامه هایت را مرور می کنم یک بار .. نه .. صدها بار

وجودم را سراسر عشق فرا می گیرد ..

و اشک شوق بر گونه هایم روانه می شوند ..

تنها می گویم، همیشه در قلب منی !!!

می دانم که باز خواهی گشت .. می دانم !!!

به یاد لحظات خوش انتظار و تنهایی

به یاد او و تقدیم به او

 

نظرات 4 + ارسال نظر
ندا چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:54 ب.ظ http://miiadgah.blogsky.com

سلام مسعود جان
مطلبی که نوشتی واقعا قشنگه!
اميدوارم اين انتظار روزی به پايان برسه
به اميد اون روز
خدانگهدار

امیر شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:45 ب.ظ http://patogh.blogsky.com

واقعا انتظار سخته ولی اگه بدونی آخرش وصال هست شیرین می شه

مژده شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:20 ب.ظ http://mojdeh-tanhaee.blogsky.com

سلام
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
او کیست؟

بانو دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 01:06 ق.ظ http://banoo.blogsky.com

سلام.

تز کجا میدونی!؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد