مرا به زیستنی دوباره بخوان...

و این بار نیز منم .. مردی که در پشت پنجره غبار گرفته کلامش نشسته است و بر روی آن نوشته است ببار باران ببار از صداقت گفتاری که در تو جاری است.... چه خوب یادم هست که گفتی میایی .. و من چه بیتابانه ثانیه های شب را تنفس کردم ...! انگار که دگر بار به زیستنی دوباره مرا خوانده اند ....! مرا به گفتاری تازه تر ... به واژه ایی که هیچ گاه در هیچ محفلی خوانده نشده است ..!. و من اینک برای تو میگویم .. که چه ثانیه هایی را با یاد تو تنفس کرده ام.. که بیایی و برای همیشه بیایی .. روزی که نباشی روز مرگ من است ....! و مرگ من ...! عجب تماشایی است.

همیشه شب از ظلمت خود وحشت میکند .. و من از تنهایی ......
 
 

نظرات 6 + ارسال نظر
بانو جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 03:10 ب.ظ http://banoo.blogsky.com

سلام .

ممنونم بخاطر حظور سبزت.

منم سال نو رو تبریک میگم.


نوشته ات یه احساس غریب رو ایجاد میکنه

یه حسی که شاید زیاد برای آدم پیش نیاد....

موفق باشی

[ بدون نام ] جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 03:11 ب.ظ

بازم حضور رو اشتباه نوشتم ۱۹ !!!

یاس جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 03:17 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com

سال نو مبارککککککککککککککککککککککک
....
ایشاللا سال خوبی داشته باشی آقا مسعود ...

پریناز شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 02:48 ب.ظ http://parvazdarghafas.persianblog.com

سلام . سال نو مبارک . امیدوارم سالی پربار داشته باشید..به من هم سری بزن

برج و کبوتر شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 04:12 ب.ظ http://borjokabootar.blogsky.com

سلام دوست عزیز
وبلاگ قشنگی داری - آهنگشم که خیلی با حال
می تونیم به هم لینک بدیم ؟
موفق باشی

ساهیک یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 08:49 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

وقتی تو بیائی....گلهای کاغذی هم خواهند شکفت...در گلدان خانه دل...وقتی توبیائی...همه فصلها بهار وهمه دردها چون باد از خانه ما گذر خواهند کرد..می دانم تو مئ آئی..دیر یازود...ولی بی شک خواهی آمد..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد